از شیر گرفتن
امشبوقتی بابا حمید رفت سر کار آرتین کلی شیر خورد ووقتی خوابش گرفته بود ساعت تقریبا11:30 بود که کتاب براش آوردم خوندیم و عکساشو نشونم داد و وقتی از کتابا خسته شدخواست شیر بخوره که من یکدفعه تصمیم گرفتم به سینم چسب بزنم و ببینم عکس العملشچیه و وقتی آرتین چسب و دید اولش یکه عقب رفت و شروع کرد به بغض کردن و فقط میگفتماما ماما و یکم دست زد تا چسب و بکنه و دید من میگم اوخ شده دیگه دست نزد و فقطبا بغض منو صدا میکرد و اینقدر بغض داشت که منم باهاش گریه میکردم ،یکی از بدترینلحظه های زندگیم بود، بیشتر از آرتین برای خودم سخته که دیگه نخوام به آرتین شیربدم چون بعد از 21 ماه خیلی عادت کردم . بعد از اینکه دید نمیتونه شیر بخوره خیلیکلافه بود و همش دست منو...
نویسنده :
maman parisa
17:04