آخرین روزهای سال 89
بازم آخر سال شد و من درگیر بستن حسابهای صندوق و آقا آرتینم که تا میبینه منماشین حساب و کاغذامو در آوردم دیگه امان نمیده ،امروز مجبور شدم دو بار برم صندوق و آرتین رو گذاشتم پیش مامانجون و اینقدر اذیت کرده بود که مامان جون از کمر درد نمیتونست راه بره ، تازگیها آرتین دیگه وقتی چیزی میخواد یا میخواد چیزی نشون بده منو صدا میکنه ومیگه: مامان ،البته مامان رو با یه لحن خوشگلی میگه آرتین روز به روز داره بیشتر به شیر خوردن وابسته میشه و من جرات نمیکنم بشینمیا دراز بکشم چون میدوه میاد شیر بخوره پریروز من و بابا حمید آرتینو بردیم آرایشگاه و موهاشو کوتاه کردیم ولی منزیاد خوشم نیومد چون تازه موهاش بلند شده بود و خیلی بهش میومد و به آ...
نویسنده :
maman parisa
17:03